ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

30 روز مونده

عزیز دل مامان فقط ٣٠ روز دیگه مونده تا تولد ٣سال و ٣ ماه و ٣ هفتگیت عزیزترینم امسا تصمیم دارشتم و دارم که برات تولد تم دار بگیرم راستش اول تصمیم گرفتم تولدت زنبوری باشه کاراشم کردم ولی لحظه ی آخر خانوم خانوما تصمیم گرفتن تولدشون با تم هلوکتی باشه منم چون میخواستم تورو خوشحال کنم راصی شدم البته یه دلیلی برام آوردی که "هلو کتی دخترونه است نه زنبوری" ما هم به دیده منت قبول کردیم اینقد خوشحالی که نگو هر کسی ازت میپرسه تولدت کیه؟بهش میگی ٢٢ تیر عاشقتم شیرین زبونم از حالا لحظه شماری میکنی برا تولدت هر کس ازت میپرسه چی میخوای برات کادو بگیرم میگی هیچی من همه چی دارم عزیزمممممممممممممم   هر روز صبح از خواب که ب...
22 خرداد 1391

آیلاویا

سلام خانوم مامان سلام تک ستاره ی چشمک زن قلب مامان دیروز دایی احسان رفت میبد یزد برا سربازی و ما هم رفتیم خونه ی عمه زری برا بدرقه ی دایی احسان شبم عمو امیر اومدن خونه ی عمع زری و تو کلی خوشحال بودی از این بابت سارا و نگار با هم بازی میکردند و تو رو میفرستادن دنبال نخود سیاه و هر بار میومدی و میگفتی مریم جون باهام کار داری آخه سارا گفت برو پایین مریم جون باهات کار داره چند دقیقه بعد سارا و نگار اومدن پایین و گفتند مریم با ما کار داری مریم گفت نه سارا هم گفت آخه سارینا به ما گفته برید مریم جون باهاتون کار داره هههههههههههههههههههههههههههههه شب موقع خواب با اون لبای خوشگلت مامانو بوس کردی و گفتی مامان آیلاویا من اول متوجه ...
22 خرداد 1391

wc

سلام قشنگترین اتفاق زندگیم شیرین زبونم،اینقد قشنگ برام حرف میزنی که حس نمی کنم تو ٣ سالته عزیزم اینقد با دقت به حرفام گوش میدی و از لابه لای حرفام یه چیزایی میپرسی که انگشت به دهن میمونم امروزم طبق روال هر ماه دچار دل دردو کمر درد شدم و از صبح خوابیدم تو هم مثل پروانه دورمی عزیزم برام حوله آوردی و گذاشتی رو دلم و همش میگی مامان استراحت کن امروز خیلی خانوم بودی و از صبح که از خواب بیدار شدی فقط با خودت بازی کردی فقط موقع جیش کردن صدام میزدی امشب که من و بابا داشتیم فیلم میدیدیم یه دفعه گفتی "مامان دبلیو سی دارم"من داشتم از تعجب شاخ در میاوردم تو هم که دیدی منو بابا با این حرفت ذوق کردیم مدام...
22 خرداد 1391

عاشقتم گل مامان

رفتیم برا بابا یه چیزی بخریم ولی نتیجه این شد که تن خانوم مامانه عاشقتم که اینقد عاشقه لباسی عزیز دلم چقدم بهت میاد عزیزم اینم کادوی امسال ما به بابا میثم بابا میثم روزت مبارککککککککککککککککککککک ...
14 خرداد 1391

تقدیم به همسر عزیزم و بابای مهربونم

همسر عزیزم ای شریک غم هام                     وقتی که تو نیستی نمیدونی چه تنهام همسر عزیزم ای بود و نبودم                    من عاشقت هستم با همه ی وجودم   در مصرع بعد هم تو را مي بوسم  ايراد ندارد ! به کسي چه! اصلا  شعر خودم است من تو را مي بوسم  بي دغدغه همچنان تو را مي بوسم بي بوسه عزيز! در خودم ميپوسم  آنقدر به بوسه ي تو معتادم که  يک قافيه در ميان تو را مي بوسم  دل مي شود از تو قرص با يک بوسه&...
13 خرداد 1391

غرق میشم مامان

سلام عشقم دیروز با برای اولین بار رفتیم اسخر هر وقت برات از استخر تعریف میکردم مشتاق بودی که بری و خودتم آب بازی تو استخرو تجربه کنی موقع رفتن بابا میثم داشت مثل همیشه سفارشات لازم و میکرد و تو هم با دقت گوش میکردی بابا میثم بهت گفت سارینا اونجا ندویی میخوری زمین توی استخر مواظب باش غرف نشی اینقد تو فکر حرفای بابا بودی که وقتی رفتیم توی سالن استخر هم هیجان داشتی هم ترس اول که گفتی منو بغل کن میخورم زمین بعدم که شمارو گذاشتم توی اون اسخری که مخصوص بچه ها بود نمیرفتی توی استخر فقط نشستی بیرون و پاهاتو گذاشتی توی آب وقتی بهت میگفتم چرا نمیری توی آب با بچه ها بازی کنی؟میگفتی آخه اگه برم غرق میشم مامان قربونت برم ا...
10 خرداد 1391

جدیدترین ترین عضو خانواده

سلام سلام صدتا سلام به دخترم تاج سرم به سرورم به دختر از گل بهترم راستی مامان ٢٧ اردیبهشت دایی محمد صاحب یکی از فرشته های خدا شد یه پسر کوچولو یا به قول شما یه داداشی تولدت مبارک متین جونمممممممممممممممممممممم ...
8 خرداد 1391
1